loading...
بسیج طلاب ابرکوه
بسیجی بازدید : 577 جمعه 04 فروردین 1391 نظرات (0)

                                              

 

زندگینامه شهید محمدباقر فلاح زاده

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: 1/4/46

تاریخ شهادت: 6 /11/ 65

در سحر گاه روزهای آخر بهار سال 1346 همگام با طلوع سپیده صبح کودکی به دنیا آمد

و اولین آوایی که گوشش را نوازش می داد بانک تکبیر اذانی بود که فریادبیداری سر م یداد

وخفتگان رابه نیایش بامدادی فرا م یخواندآری میلاد در سحر روح سحر خیزی را در کالبدش

دمید و تا لحظه آخر حیات هم چشمش به خواب سحر عادت نداشت.

وی پنجمین پسر خانواده بود و نام پنجمین امام معصوم رابر او نهادند. دوران کودکی

 

محمد باقر با بیماری سختی سپری گشت و از اول زندگی روح او با تحمل سختی آشنا شد شش

سال اول زندگی را در دامن پر مهر و محبت مادر گذراند و در همان دوره هم درکارهای سبک

مزرعه یاور پدر بود.

دوران تحصیل :

در سال 1351 به مدرسه خواجه نظام الملک ابرکوه پا نهاد، پس از گذراندن دوره ابتدایی

برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی امام خمینی وارد شد و در آن سالها گرچه سن زیادی هم

نداشت با شروع جرقه های آغازین انقلاب در پخش اعلامیه های انقلابی نقش موثری داشت.

در شب سرد نهم آذر ماه سال 1356 اعلامیۀ بزرگداشت چهلمین روز شهادت حاج آقا

مصطفی خمینی فرزند برومند امام خمینی را به همراهی یکی دیگر از برادران بر دیوارهای شهر

ابرکوه نصب کرد. او ازهمان آغاز عشق خود به رهبر انقلاب و پیروی از رهنمودهای ایشان را

در عمل به اثبات رساند.

پس ازدوره راهنمایی و گذراندن یکسال از دوره متوسطه برای بهره گرفتن ازعلوم

اسلامی و معارف قرآنی به حوزه علمیه قم وارد شد. ابتدای ورود اوبه قم سال 1362 بود و مدت

یک سال در مدرسه رضویه و سپس در مدرسه امام محمد باقر(ع) به تحصیل علوم دینی پرداخت

و تا زمان شهادت با جدیت تمام و عشق و علاقه وافر درس می خواند و قبل از شهادت به

خواندن شرح لمعه و اصول فقه اشتغال داشت.

آری وی کتاب شرح لمعه را به پایان نرساند. کتاب شهید اول و ثانی را م یخواند که خود

هم به آنان ملحق شد و از آن آموزگاران بزرگ شهادت درس عشق و جانبازی در راه آرمانهای

والای اسلامی را بیاموخت.

اما زهد وتقوی :

از سن شش سالگی شروع به خواندن فرائض یومیه کرد و قبل از بلوغ تهجد و شب زنده

داری و خواندن نماز شب را آغازید و آن هنگام که در سنگرجهاد با کفار بود بنا به نقل

همرزمانش او شبها را دم درب سنگر می خوابید تا در نیمه های شب که برای نیایش با خالق از

خواب بر می خیزد مزاحم همسنگرانش نباشد.

درامور شرعی و الهی تا حدی مقید بود که نسبت به انجام مستحبات و ترک مکروهات

هم مواظب خود بود، وی در اول دفترهای خود جمله ای از مرجع تقلید و مراد و مرشد و رهبر

خویش نوشته بود تا هرگز حالت غفلت به وی دست ندهد و آن جمله این بود :

اگر خدای نا کرده درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید 0

دنیا در نظرش کوچک بود و فقط خدا را بزرگ می دانست و بس ساده می زیست و هرگز

به فکرمال و منال نبود تا آنجا که پنج مرتبه به جبهه عزیمت کرد و هرگز حاضر نمی شد

حقوقی دریافت دارد و به چند صد تومانی شهریه خود اکتفا م یکرد و یک با ر هم که با اصرار

زیاد مبلغی به عنوان حقوق دوماهه جبهه به وی دادند به یکی از طلاب آشنای خود داد تا

درمخارج ازدواج به مصرف برساند.

اما جبهه و پیکار :

شهید محمد باقر فلاح زاده در هنگام شهادت بیش از 19 بهار از عمر وی نگذشته بود. او

در سال 1358 در قم به زیارت و دست بوسی امام امت رفت با بوسه زدن بر دست رهبر، پیمان

اطاعت بست. در سن 16 سالگی با اصرار زیاد و گریه و التماس خواهان اعزام به جبهه بود ولی

به علت کمی سن، مسؤلین او را به جبهه اعزام نکردند. سال بعد در حالی که شاگردی از مکتب

امام صادق(ع) بود به جبهه اعزام شد. آن سال در لشکر 7 ولی عصر(عج) جهت تثبیت جزایر

مجنون به عنوان نیروی پیاده عازم آن منطقه گشت و مدتی را در نی زارهای هور العظیم به

پاسداری از حریم اسلام و مملکت اسلامی مشغول بود پس از بازگشت، همسنگران سخن از صبر

و استقامت و روحیه قوی او می گفتند.

تابستان سال 1361 بار دیگر به تیپ الغدیر اعزام شد و درهوای گرم و سوزان خوزستان

در خط مقدم شلمچه به عنوان منشی گردان خدمت م یکرد، در زمستان سال 1364 به همراه

جمعی از دوستان طلبه اش از قم به لشکر 5 نصر اعزام شد و در شب تاریک 21 بهمن آن سال

در عملیات پیروزمندانه والفجر 8 به عنوان سکان دار قایق خط شکن نیروهای اسلام را به آن

سوی اروند می رساند و قایق وی از اولین قایق نیروهای اسلام بود که پهنۀ اروند را پشت سر

گذاشت و در زیر آتش شدید دشمن، رزمندگان خط شکن را به خط دفاعی و دو پولادین

دشمن رساند.

با فرا رسیدن خرداد ماه سال 1356 بار دیگر به عنوان نیروی رزمی تبلیغی روانه جبهه

گشت و این بار در تیپ 48 الهادی مشغول به کار شد و در مدتی کوتاه رانندگی لدر و بلدوزر

را با عشق و علاقه بسرعت آموخت، آموزش این دستگاهها نه برای کسب دنیا بود، بلکه برای

امداد رزمندگان، چرا که شنیده بود اینگونه افراد در خطوط مقدم سنگر سازان بی سنگر و

پیشگامان شهادت می باشند و گاه درهنگام خدمت به اسلام باید جنازۀ خونین برادر رزمنده ای را

که تا دقایقی قبل رانندگی دستگاه را برعهده داشته برداشته و جای او بنشیند و کار را ادامه

دهد.

و این سخنی است که می گفت : سقف لدر جای خوبی برای شهادت است.

پس از اتمام دورۀ آموزش روانه فاو شد و به امر سنگر سازی و خاکریز زنی و جاده

سازی برای رزمندگان مشغول شد، درآنجا از ناحیۀ سر مجروح شد و برای آنکه جراحت را بر

دیگران مخفی بدارد کلاه بر سرمی گذاشت تا آنکه ناخودآگاه کلاه از سرش افتاد و پدرش از

این مسأله مطلع گشت و در جواب سؤال پدر گفت : چیز مهمی نیست. چون درس اخلاص را

در این فصل از کتاب عشق از فاطمه زهرا (س) آموخته بود. چرا که فاطمه زهرا صدماتی را

که از دشمن بر بدنش وارد آمده بود حتی از شوهرش هم پنهان م یداشت و بسیاری را پس از

شهادت او بر آن مطلع گشتند.

پس از پایان مأموریت به قم بازگشت و باز کتاب را گشود و راه مدرسه را درپیش

گرفت تا قال الصادقی دگر بیاموزد و فردایی دیگر برای رزمندگان بازگو کند.

بار دیگر در مهر ماه سال 65 عازم جبهه شد و با عده ای از طلاب جوان به عنوان نیروی

خط شکن گردان ویژۀ شهدا در لشکر 25 ( کربلا) مشغول فعالیت گشت، پس از چند هفته ای

که از حضور او در جبهه و اقامت در قم می گذشت، زمزمه عملیاتی بزرگ از سوی رزمندگان

اسلام درشهرها پیچید تلفن مدرسه امام محمد باقر(ع) زنگ زد و سنگر ساز رزمندگان را ندا داد

و از سوی لشکر 25 کربلا برای انجام کارهای مهندسی قبل از عملیات به جبهه فرا خواند.

این بار هم با روحیه ای عالی بدون اینکه فرصت آمدن به ابرکوه و خد احافظی با پدر و

مادر را داشته باشد از قم روانه جبهه شد و در عملیات کربلای 4 فعالانه شرکت جست. بعد از

پایان یافتن عملیات برای چند روز به عنوان مرخصی به ابرقو آمد و بار دیگر برای آخرین بار

به جبهه می رفت که این بار وداع آخر را با دیار و اهل دیار خود داشته باشد

می ر فت تا از این دنیا برود ودر عالمی دیگر در کنار دوستان شهیدش و با مولای

خودحسین بن علی(ع) درجنت مأوی گزیند. این مرتبه هم به جبهه عازم شد و در عملیات

کربلای 5 در منطقه شلمچه به عنوان نیروی سنگرساز به گردان رزمی لشکر رفته و در

حساسترین لحظات بعد از عملیات که رزمندگان اسلام برای تحکیم مواضع خود نیاز مبرم به

فدارکاری او داشتند مشغول به کار شد.

مدت 16 روز در خط مقدم ماند و در زیر آتش شدید دشمن به عنوان یک روحانی سنگر

ساز برای رزمندگان خاکریز می زد تا جان پناهی باشد جهت حفظ مناطق آزاد شده و یورشی

دیگر به قلب سیاه دشمن و در نهایت در تاریخ 6بهمن 1365 در دل شب در منطقه شرق بصره،

غرب دریاچۀ ماهی قلب خدا جو و شهادت طلبش هدف ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت. آن

قلب کوچکی که به بزرگی عالم بود و در عشق به اسلام و انقلاب و پیامبر و ائمۀ معصومین و

رهبرش می تپید، آخرین ضربان خود را زد و روح بلند او به ملکوت اعلی پیوست و قلۀ رفیع

شهادت را صعود کرد و ندای ارجعی الی ربک را لبیک گفت و در جنت خدایی از روزی های

الهی بهره مند گشت.

آری شهید محمد باقر پنجمین پسر خانواده و همنام با امام پنجم شیعیان بود و در مدرسه

ای بنام پنجمین پیشوای معصوم یعنی مدرسۀ امام محمد باقر(ع) به تحصیل اشتغال داشت و در

تاریخ 6 بهم

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایتی فرهنگی مذهبی بوده ودر ضمن بیان مطالب روز به ارسال فعالیت های این پایگاه نیز می پردازد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 96
  • بازدید سال : 360
  • بازدید کلی : 9,045